سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : یادداشت ثابت - جمعه 91/7/15 | 3:47 صبح | نویسنده : ابراهیم کاویانی

biographi

 

زندگینامه شهیدان و سرداران خطه ی فریدن

بسم الله الرحمن الرحیم

 و بسم رب الشهداء و الصدقین

زندگی نامه سردار رشید اسلام شهید اصغر قجاوند

 تاریخ اسلام سراسر نشئت گرفته از خون شهیدانی است که از عزیزترین سرمایه خود که جانشان بوده در راه معبود و معشوق حقیقی گذشته و بر ادعای خود با خون مهر تأیید زدند . از زمان پیامبر ( ص ) تا علی ( ع ) و حسین ( ع ) و یک یک ائمه گرفته تا انقلاب بزرگ اسلامیان به رهبری خمینی بت شکن که نهالش در پانزدهم خرداد1342 کاشته شده و اولین شکوفه هایش در بهمن 57 جوانه زد .

شهدای که تنها به عشق ولایت ائمه هدی سربرآستانه عشق این پیر طریقت سائیدند و دوستی شان قبل از پیروزی آنان را تا اردوگهای جنوب لبنان و فلسطین کشاند و بعد از پیروزی انقلاب در جای جای میهن اسلامی از کردستان و کوههای سر به فلک کشیده غرب تا دشتهای تفتیده و داغ جنوب خونشان را در راه آرمانهای بلندش بر زمین ریختند . شهیدانی که معنای کلام آسمانی حق جل اعلاء در فرمانش به ملائکه برای سجده آدم را در ذهنها روشن می سازد شهیدانی که مفهوم انسان و انسانیت بوسیله آشنائی انس با آن جلوه می کند و رخ می نمایاند . شهیدانی که سنگر را با منجات خویش عطرآگین کردند و مملکت خویش را بر بال ملائک نشاندند .  شهیدانی که مظهر اخلاص و پاکی بودند وبا همه پلیدی ها به طور کلی بیگانه ،‌شهیدانی که ما از درک مقامشان که عند ربهم یرزقون است عاجزیم و قلم در نوشتن   وصفشان برخود می شکند ، و در این شهدای جنگ تحمیلی جایگاه خاصی را به خود اختصاص داده اند ، چرا که از برکت خونشان چه بسیار نعمتها که بر ملت اسلام اعطاء گشت و چه حقایقی بر جهانیان آشکار ، فتح افغانستان و به خاک مالیده شدن پوزه تمامی مستکبرین و جهانخواران و انقلاب اسلامی فلسطین که ازادی قدس را درپی خواهد آورد

 

انشاء الله ذلت تمامی نوکران جیره خوار دشمنان اسلام و روشن شدن ماهیت پلید آنان همه و همه از برکات خون شهدا است که خونشان در جنگ تحمیلی به پای نهال نورسیده انقلاب ریخته شد و از خیل این پرندگان عاشق  شهید اصغر قجاوند بود که مظلومانه و سبکبال به لقای یار شتافت هر چند سخن گفتن از شهداء داربقاء و یاران واقعی حسین  ( ع ) برای ما که در این دنیای فانی و خاکی اسیر هواها و هوسهای نفسانی هستیم امری است بس دشوار و در حد محال و برای ارج نهادن به خونهای پاک شهدا و یاد آوری خاطراتشان در این جا به بررسی گوشه هائی از زندگی این شهید عزیز می پردازیم به آن آمید که با مطالعه این زندگی نامه ها از کلاس اخلاص و صفا و صمیمیت و پاکی و ایمان بهره ها گیریم و خود را به کاروان دل سوختگان که به همراهی ابا عبد الله بسوی کوی دوست در حرکتند نزدیک و نزدیکتر نمائیم . انشاء الله

شهید اصغر قجاوند در تابستان 1336 در خانواده های روستائی وکشاورز در  روستای بتلیجه از توابع شهرستان فریدن استان اصفهان دیده به جهان گشود ، قبل از تولد یک سید روحانی که برای تبلیغ به روستا آمده بود ، مادر شهید را از تولدش آگاه نموده و حتی نام اصغر را نیز برایش انتخاب می کند . مادر شهید می گوید اصغر حدوداً یکساله بود که دوباره همان روحانی به روستا آمد و من دختر بچه ای را بغل کرده و به سید گفتم چرا دروغ گفتی ؟ که سید عصایش را به دور گردن شهید که در همان حوالی در حال بازی بود انداخت و گفت فرزند تو این پسر بچه است و نامش را نیز تکرار کرد .

تحصیلات ابتدایی را در همان روستا به پایان رسانید در حالیکه همزمان با تحصیل در کار کشاورزی و دامداری پدرش را یاری می کرد ، پس از پایان دوره ابتدایی به دلیل فقر موجود در منطقه و نبودن دبیرستان شهید ناچاراً برای تحصیل به تهران مراجعت کرد و در ضمن کار به تحصیل در رشته طبیعی ادامه داد . البته دو سال آخر دبیرستان را به طور شبانه گذراند تا اینکه بالاخره در سال 1354 موفق به اخذ دیپلم گردید ، شهید قجاوند پس از اخذ دیپلم به خدمت زیر پرچم اعزام شد که بعد از گذراندن دوره آموزشی در زابل به عنوان حسابدار باشگاه افسران شیراز مشغول گذراندن دوره سربازی گردید .

 اوایل سال 1357 و مقارن با اوجگیری انقلاب اسلامیخدمتش به پایان رسیده و به همراه مردم انقلابی میهنمان به جهت سرنگونی رژیم شاهنشاهی پرداخت . با پیروزی انقلاب اسلامی جزء اولین افرادی بود که به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد .

در زندان اوین خدمت مقدس خویش را آغاز نمود در طول مدتی که به عنوان زندانبان مشغول انجام وظیفه بود آن چنان برخورد شایسته ای با زندانیان و خانواده هایشان داشت که همه را شیفته اخلاق حسنه خود نموده بود . پس از مدتی به بیت امام منتقل شد . و در همین حین حفاظت چندین تن از بزرگترین شخصیتهای انقلاب اسلامی از جمله شهید مظلوم آیت الله بهشتی و شهید دکتر باهنر را به عهده گرفت . هنوز چند ماهی از عمر با برکت انقلاب نمی گذشت که غائله کردستان توسط استعمار راه اندازی شد ، او که از ابتدا عهد کرده بود پاسدار انقلاب باشد به کردستان رفت و در کنار سرداران چون شهید بروجردی ، شهید حاج عباس کریمی         حاج احمد متوسلیان ،‌شهید حاج ابراهیم همت ، شهید رضائیان ، شهید وصالی و .... به نبرد مقدس علیه دشمنان انقلاب به پا خواست و حماسه ها آفرید ، با آغاز جنگ تحمیلی شهید قجاوند به منطقه عملیاتی غرب عزیمت کرد و به همراه دلیرانی چون شهید پیچک ، شهید گلابخش ، محسن چریک و ...... در ارتفاعات بازی دراز و سر پل ذهاب و .... ضربات سنگینی را بر پیکره پوسیده رژیم کافربعثی وارد آوردند و به دلیل ایثارها و رشادتها ئی که ازخود بروز داد به سمت مسئول ستاد عملیاتی قرارگاه غرب کشور انتخاب گردید .

ایشان در اوائل 1360 بر اساس سنت پیامبر ( ص ) ازدواج کرد که ثمره اش دو دختر می باشد ولی برای این امر فقط یک هفته مرخصی گرفت و دوباره به منطقه برگشت و در همان سال به عنوان یکی از مسئولین طرح و عملیات در ستاد مرکزی سپاه انتخاب شد و در سال 1361 به عنوان یکی از افراد مسئول اطلاعات و عملیات ستاد مرکزی به خدمت خود ادامه داد . با این که حدود سه سال از جنگ می گذشت ، فکر و هویت او نشان می داد که در این مدت تجربه ها و اطلاعات نظامی فراوانی از قبیل تاریخچه ارتش بعث ، یگانهای دشمن از نظر گسترش و کیفیت و حتی اسامی فرماندهانشان روحیه دشمن بعثی و تاریخچه و حدول دقیقی از عملیتهای رزمندگان از روز اول جنگ کردستان گرفته تا حصر آبادان و طریق القدس و بیت المقدس و ....

مسائل جاری در سپاه و مشکلات و روحیات رزمندگان و یگانهای رزم ..... را اندوخته بود و لذا به عنوان یکی از صاحبنظران مسائل نظامی به حساب می آمد و به همین دلیل در 1364 به عنوان یکی از مسئولین اطلاعات قرارگاه خاتم الأنبیاء مرکز عملیات مشترک ارتش جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برگزیده شد و از سال 1365 به بعد به عنوان جانشین معاونت اطلاعات نیروی زمینی سپاه به وظیفه خطیر و حساس خود ادامه داد .

شهید قجاوند که حقیقتاً خود را وقف جبهه و جنگ کرده بود در عملیتهای بازی دراز ،‌فتح المبین ، بیت المقدس ، و رمضان نقش داشته و در عملیتهای خیبر و بدر ، والفجر مقدماتی و الفجر 1-2-3-4-8-9-و کربلا یک ، چهار و پنج بوده نصر هفت و هشت به عنوان یکی از مسئولین اطلاعات عملیات و یکی از طراحان عملیات مستقیماً دخیل و مؤثر و فکر و اندیشه اش همیشه فرماندهان را در تکمیل طرحهای عملیاتی یاری می نمود تا اینکه در عملیات وسیع و الفجر ده به فیض عظمای شهادت و لقاء الله نائل آمد .

گوشه هایی از خاطرات و خصوصیات شهید بزرگوار از زبان همرزمان همسنگران و برادرانش ، شهید قجاوند فردی متقی و خدا ترس بود که سنگرها و رزمندگان هنوز نوای جانسوز مناجاتها و اشکها و ناله های هایش در دل شبهای تاریک به یاد دارند . به مستحبات زیاد اهمیت می داد و در اغلب اوقات با وضو بود ، مرتباً قرآن می خواند و در معانی آن تفکر می کرد ، کم حرف بود و غیبت نمی کرد و افراد را از صحبت کردن دربارة دیگران منع می نمود . در مشکلات بسیار خون سرد بود ، همیشه کارهای مشکل را قبول می کرد . تعهد شهید قجاوند در کارها طوری بود که اکثر همکاران در مقابل ایشان خجالت زده و شرمسار بودند و همه برادران شرم می کردند از اینکه مشکلات زندگی خود را در حضورش مطرح کنند .

یکی از فرماندهان جنگ که ارتباط زیادی با شهید داشت ( برادر محمد باقری مسئول اطلاعات عملیات ) می گوید :

شهید قجاوند را از سال 1360 می شناختم و بارها متناوباً در جبهه و تهران با ایشان برخورد کرده و به دلیل دوری بر خوردها تعمیق آشنایی ما مدتی به طول انجامید ، لکن از ابتدای سال 1363 تا زمان شهادت ایشات مداوم به صورت نزدیک با ایشان بر خورد نزدیک داشتم ،‌برخی خصوصیات شهید قجاوند در اولین لحظات برخورد جلوه گر می شد و انسان را مجذوب خود می ساخت از جمله خلوص صفا ، صداقت و سادگی ایشان و برخی سجایل اخلاقی دیگر ایشان بعدها بر انسان روشن می شد ، مانند صبر ، تقوی ، شجاعت ، عمق تفکر ، سعه صدر و پاکی نهاد و زبان .

البته به دلیل کثرت بکارگیری این کلمات در مجاورت و مکاتبات روزمره خیلی از آنها مفهوم واقعی و عمیق خود را از دست داده اند . لذا لازم می بینم چند نمونه را ذکر کنم :

1- در طول این سالیان یکبار ندیدم که یک انگیزه مادی مقابل ذهن این شهید واقع شده و خدای نکرده یا هدف و انگیزه را در دید ایشان کمرنگ کند .

2- قدرت جاذبه ایشان و دوستی و صمیمیتش با هر آنکس که درستگار بود زبانزد تمام همرزمان بود ،‌به نحوی که ما هیچگاه موردی از اختلافات کسی با ایشان را سراغ نداشتیم .

3- ایشان در میان جمع ما محک و معیار ارزیابی دیگران بود و نظری که این شهید راجع به کسی می داد برای همه محبت بود و الحق هیچگاه نظری را از روی هوی و بی دقتی نداد .

4 در سلوک و زندگانی مادی چه در جبهه و چه در شهر و در زندگی همواره طریق سادگی را پیمود و زرق و برق دنیا و مطامع آن هیچگاه او را فریب نداد .

5 حضور دراز مدت در جبهه مستلزم شجاعت و خصیصه صبر نیز بود و این بزرگوار دارای این خصائص بود .

6 او در میان برادران همرزم به فردی دارای سعه صدر معروف بود و سنگر صبور عزیزان جبهه بود ،‌همیشه اگر کسی مشکل داشت با او مطرح می کرد و با سخنان پر مهر شهید قجاوند آرام شده و به سر کار خود باز می گشت

7 او فردی بسیار خدا ترس متقی بزرگ بود و به داشتن ایمان راسخ و تقوی الهی معروف بود و تمامی حرکات و سکناتش به این خصیصه او گواهی می داد .

8 از زبان شهید قجاوند همه در امان و آسایش بودند هیچگاه از زبان او دروغ ، تهمت ، غیبت ، مسخره و دیگر مضارلسان شنیده نشد ، بلکه زبان او همواره ناصح دوستان و راغب به خیر و نیکی بود خدایش و اولیاء عظام محشور گرداند .

9 از این بزرگوار در کارایی و تخصص نیز باید نام برد ، او آموزشهای اطلاعاتی را گذرانده و طی سالیان متوالی در جبهات گوناگون نبرد از شمالی ترین ارتفاعات سر به فلک کشیده و مظلوم غرب تا دریای خروشان جنوب تجربیات گرانبهائی را ذخیره کرده و بکار بسته بود . او در طرحهای عملیاتی و تخصصهای در کنار فرماندهان جبهه های نبرد خدمت خالصانه نمود .

در حین عملیات پیروز والفجر ده در تمامی مراحل قبل از عملیات در آماده سازی منطقه حضور دائم داشت و در حین عملیات نیز شبانه در جهت پیروزی آن عملیات فعالیت نمود تا اینکه پس از مشاهده پیروزی قوای اسلام در عملیات بزرگ والفجر ده و تصرف شهر حلبچه به آرزوی خود ، لقاء پروردگار نائل آمد .

شهید قجاوند در خاطرة دوستان و همرزمانش ارزشهای والای یک جوان رزمنده مسلمان را زنده و پایدار نمود و خود در تاریخ روشن و گلگون نبرد ملکوتی حق و باطل جاودانه شد .

بشارت باد برخانواده گرانقدری که چنین سردار دلاور و رشیدی را تربیت نمود و تقدیم اسلام نمود و بشارت باد بر همسر والا مقامی که با تمهید مقدمات و ایجاد روحیه همسر را به میدان رزم با کفار فرستاد و بشارت باد بر فرزندان قهرمانی خاطره ، که خاطره همچون شهید بزرگواری را در یادها جاودانه        می دارند .

و یکی دیگر از همرزمان می گوید : در اهواز من خودم بارها و بارها مشاهده کرده بودم که ایشان از صبح زود وقت خود را صرف بررسی و تحقیق و جمع بندی گزارشات نظامی و اطلاعاتی می کرد تا پاسی از نیمه شب که در این مدت فقط یکی دو ساعت آن را برای صرف شام به منزلش که در چند صد متری محل کارش بود می رفت . در زمان عملیات چه در غرب و چه در جنوب به ندرت می شد ایشان را در قرارگاه دید و مرتباً در بررسی وضعیت مناطق عملیاتی در حال رفت و آمد بود یادم نمی رود یکبار حدود 7 ماه بود که از اهواز به مرخصی نرفته بود بعد از شهادش متوجه شدیم که شهید برنامه مرخصی خود را حتی الامکان در صورت آرام بودن منطقه طوری تنظیم می کرد که در وقت درو و برداشت محصول کشاورزی به روستا برود و به پدر پیر خود کمک کند ، وقتی به روستا می رفت همانند خود روستائی لباس کشاورزی به تن    می کرد و همانند سایرین در مزرعه کار می کرد به طوری که بر هر کس غیر قابل باور بود که این چهره ارام و بی آلایش و این نگاههای محبت وار در چه سطحی در جنگ نقش دارد وقتی به خانه نزد همسر و فرزندانش می آمد هیچگاه از خستگی نمی نالید ،‌ بچه ها را به بازی می گرفت و ساعتها آنها را سرگرم می کرد . با اینکه مسئولیت سنگین او می توانست کمر خیلی از انسانها را خم کند او طوری خود را وقف جبهه و جنگ کرده بود که چندین بار مجبور شد خانواده اش را از تهران به فریدن و دوباره به تهران و اهواز منتقل کند .    به مادیات و امور دنیوی اصلاً توجهی نداشت و در زندگی خیلی زاهدانه عمل می کرد و ایثار و از خود گذشتگی را از ائمه هدی فرا گرفته و سرمشق زندگی خود قرار داده بود با اینکه مشکلات مالی زیادی داشت ولی بارها حقوق خود را در اختیار دیگران قرار داده بود و یکبار برای تهیه مسکن احتیاج به پول داشت ، و از طرف سپاه وامی برای ایشان درنظر گرفته شده بود ولی موقعی که برای دریافت وام رفته بود یکی از همکاران را درحال تدارک ازدواج مشاهده کرده بود ومبلغ دریافتی وام را همانجا  دراختیار ایشان قرار داد ،‌ از این موضوع تا زمان شهادتش کسی اطلاع نداشت و یا شب عملیات والفجر 8 با اینکه شهید قجاوند چند شب نخوابیده بود اصرار ما برای استراحت وی کار ساز نشد و در همان عملیات با توجه به اینکه مسئول اطلاعات محور فاو بود در میان فرماندهان عملیات می توان گفت از بی آلایش ترین ها بود .

چندین بار بوی پیشنهاد خانه خدا و زیارت حج شده بود ولی هر بار با این پیشنهاد سرباز می زد و می گفت فعلاً از ما مستحق تر ها باید بروند ،‌ حج امروز ما میدان جنگ است . هر چه از بزرگواری ، صبوری ، مهربانی و تقوای این بزرگوار گفته شود و واژه هایی در این باب نگاشته شود به حق که نمی تواند معرف خصلتهای گمنامی که در جنگ شناخته شده اند باشد و به قول امام عزیز جنگ نعمت بود و یکی از نعمات جنگ شناخت روحی این سرداران گمنام بود . خوشا به حالشان که با شهادت رفتند و افتخار میهمانی رسول الله ( ص ) علیه وآله و سالار شهیدان را پیدا نمودند .

نحوه شهادت این شهید بزرگواراز زبان یکی از همرزمانش :  

در روز پنج شنبه 27/12/1366 در اثر بمباران شیمیائی هواپیماهای رژیم بعثی عراق در منطقه نوسود بمبی در چند متری خودروی ( تویوتا استیشن )      برادر قجاوند به زمین می خورد وموج انفجار آن باعث خورد شدن چند شیشه از خودرو می گردد و همزمان یک توده غلیظ گاز خردل وارد خودرو می گردد ، شهید قجاوند که به همراه شهید رفیعی ، شهید حق نگهدار و شهید عتیقی نژاد به وسیله خودروی فوق از منطقه عملیاتی والفجر عازم باختران ( کرمانشاه ) بودند علیرغم این واقعه به مسیر خود به سمت باختران (کرمانشاه) ادامه می دهند ، زیرا بر حسب ظاهر آسیب چندانی به خودرو وارد نشده بود و برادران همراه نیز اتفاق نظر داشتند که اگر با همین خودرو و سریعاً خودشان را را به عقب برسانند از اثرات مضر گاز جلوگیری کنند در ابتدا حال همگی برادران رضایتبخش بود ولی بعد مسافت و تحلیل رفتن لحظه به لحظه قوة بینایی و جسمانی برادر قجاوند که رانندگی خودرو را به عهده داشت باعث می شود که ایشان پس از سه ساعت به باختران برسند .

برادران در حالی به قرارگاه نجف وارد می شوند که تقریباً به حالت اغماء افتاده بودند و به وسیله دیگر برادران بلافاصله به بیمارستان انتقال و پس از امدادهای اولیه صبح روز جمعه 28/12/1366 با اولین پرواز نظامی به همراه عده دیگری از مصدومین شیمیائی که تعداد زیادی از آنان را زنان و مردان و کودکان  بی دفاع شهر حلبچه تشکیل می دادند به تهران منتقل می کردند .

در تهران شهید قجاوند و شهید رفیعی را به بیمارستان بوعلی و دو تن دیگر از برادران را به بیمارستان دیگر منتقل می کنند ولی عصر همان روز شهید رفیعی و شهید قجاوند را به بیمارستان فیاض بخش که از امکانات درمانی بیشتری در زمینه مصدومین شیمائی برخوردار بود انتقال دادند.صبح روز بعد شنبه 29/12/1366 همه برادران به حال اغماء بودند و هر ساعت و هر لحظه حالشان رو به و خامت می رفت .

خانواده شهید قجاوندکه روز جمعه از موضوع با خبر شده بودند توانستند تا ظهر یکشنبه 30/12/1366 خود را به تهران برسانند . البته صبح روز یکشنبه اولین نفر از این گروه چهار نفر یعنی شهید مجید عتیقی نژاد به لقائ یار بار سفر بست و چون شهید قجاوند و شهید رفیعی با او در یک اطاق بستری بودند ، از شهادت برادر عتیقی نژاد مطلع گردیدند . بعداز ظهر یکشنبه این دو شهید را به بیمارستان بقیه الله انتقال دادند ،‌ولی چه فایده که صبح روز دوشنبه وقتی به همراه عده ای از برادران برای عیادت به بیمارستان بقیه الله رفتیم متوجه گشتیم که برادر قجاوند شهادت را پذیرا گشته ،‌ و اندوه فراغش می باید تا ابد بر دوش مابقی بماند .

((والسلام ))

 

 

 

 




  • paper | مای بی اف | ماه دامین